نام من عشق است آیــا میشناسیدم؟
زخمیام -زخمی سراپا- میشناسیدم؟
بـــا شما طـــــــــیکـــــردهام راه درازی را
خسته هستم -خسته- آیا میشناسیدم؟
راه ششصدســالهای از دفتر "حــافظ"
تا غزلهای شما، ها! میشناسیدم؟
این زمانم گــــرچه ابر تیره پوشیدهاست
من همان خورشیدم اما، میشناسیدم
پای ره وارش شکسته سنگلاخ دهر
اینک این افتاده از پا، میشناسیدم؟
میشناسد چشمهایم چهرههاتان را
همچنانی که شماها میشناسیدم
اینچنین بیگــــانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا!، میشناسیدم!
من همان دریایتان ای رهروان عشق
رودهای رو به دریـــا! میشنـاسیدم
اصل من بــــودم , بهــانه بود و فرعی بود
عشق"قیس"و حسن"لیلا" میشناسیدم؟
در کف "فرهـاد" تیشه من نهادم، من!
من بریدم "بیستون" را میشناسیدم
مسخ کرده چهرهام را گرچه این ایام
با همین دیدار حتی میشنـاسیدم
من همانم, آَشنــای سالهـای دور
رفتهام از یادتان!؟ یا میشناسیدم!؟
یه نفر داد می زنه :
( پرف پارو می کنیم)
چشام از خواب می پرن
پلکامو هم میزنم
شیشه ها بخار گرفتن
پا می شم پنجره رو وا می کنم
همه ی کوچه پُره از پر قو
شاخه ها عروس شدن
آدما دستاشونو ها می کنن
جای پاشون میشه کفش مخملی
چه هوای پاکیه
ریه هامو پر و خالی می کنم
حسّ شاعرانه ام گل می کنه
قلمو ور می دارم
توی دفتر می نویسم:
اونی که دلم براش پر می زنه
دوس دارم الان بیاد در بزنه
التماست نمی کنم
هرگز گمان نکن که این واژه را در وادی آوازهای من خواهی شنید
تنها می نویسم بیا
بیا و لحظه یی کنار فانوس نفس های من آرام بگیر
نگاه کن!
ساعت از سکوت ترانه هم گذشته است
اگرنگاه گمانم به راه آمدنت نبود،
ساعتی پیش، این انتظار شبانه را به خلوت ناب خواب های تو می سپردم
به چراغ همین کوچه ی کوتاه مان قسم
بارش قطره یی از ابر بارانی نگاهم کافی ست
تا از تنگه ی تولد ترانه طلوع کنی
اما
تو را به جان نفس های نرم کبوتران هره نشین
بیا و امشب را،بی واسطه ی سکسکه های گریه، کنارم باش
مگر چه می شود، یکبار بی پوشش پرده ی باران تماشایت کنم ؟
مگر چه می شود ؟