امان از جدایی

ققنوس غریب با خنده

امان از جدایی

ققنوس غریب با خنده

واژه ها کم آمدند برای این روز عزیز.تولدت مبارک عزیزتر از جانم

زیبا ترین تولد ها ، آن هائیست که در رویا برای کسی میگیریم

که عاشقانه دوستش داریم

 

***** 

بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک

میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک

تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا

و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما

تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز

از اسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا

یه کیک خیلی خوش طعم ،با چند تا شمع روشن

یکی به نیت تو یکی از طرف من

الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم

به خاطر و جودت به افتخار بودن

تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی

با یه گریه ی ساده به دنیا بله گفتی

ببین تو اسمونا پر از نور و پرندس

تو قلبا پر عشقه رو لبا پر خندس

تا تو هستی و چشمات بهونه س واسه خوندن

همین شعر و ترانه تو دنیای ما زندس

واسه تولد تو باید دنیا رو اورد

ستاره رو سرت ریخت تو رو تا اسمون برد

اینا یه یادگاری توی خاطره هاته

ولی به شوق امروز می شه کلی قسم خورد

تولدت عزیزم پراز ستاره بارون

پر از باد کنک و شوق ،پر از اینه و شمعدون

الهی که همیشه واسه تبریک امروز

بیان یه عالم عاشق ،بیاد هزار تا مهمون 

 

***** 

روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو 

         کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو         

         درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم         

         بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم         

          میخوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم        

         از لحظه لحظه های جشن تو خیالم عکس بگیرم        

          من باشم و تو باشی و فرشته های آسمون        

         چراغونی جشنمون، ستاره های کهکشون        

          به جای شمع میخوام برات غمهات و آتیش بزنم        

         هر چی غم و غصه داری یک شبه آتیش بزنم        

          تو غمهات و فوت بکنی منم ستاره بیارم        

         اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بکارم        

          کهکشونو ستاره هاش دریاو موج و ماهیاش         

         بیابونا و برکه هاش بارون و قطره قطره هاش        

          با هفت تا آسمون پر از گلای یاس ومیخک         

         با ل فرشته ها و عشق و اشتیاق و پولک         

         عاشقتو یه قلب بی قرار و کوچک        

         فقط می خوان بهت بگن :.

.

.

.

تولدت مبارک . . . . . . .  

 

*****  

 

باور کن ماههاست زیباترین جملات را برای امروز کنارمی گذارم، امشب اما همه جملات فرار کرده اند، همینطور بی وزن و بی هوا آمدم بگویم
تولدت مبارک.  

***** 

عزیزم نمیدونم اینارو می بینی یا نه فقط نمی دونم چطور بگم وقتی کسی حرفمو باور نداره 

ای کسای که این وبلاگو می خونید بدونید من عاشقونه دوسش دارم. بدونید خیلی وقته چشمم به راهه میگم یه روز میاد. 

عزیزم با هر واژه ای بگم با هر جمله ای بنویسیم نمیتونه اون چیزی که تو دلم هست باشه.  

عزیزم بذار بگن کارم مسخره است.بذار زخم زبون بزنن.اگه این حرفاست آره من مسخره ام.

عزیزم بازم می گم روز تولدت روزی که خدا یه دل مهربون واسم داد روزی که تموم خوبیا تو این دنیا با اومدن تو عزیزم واسم کامل شد مبارک 

خیلی دوست دارم خیلی

تولدت مبارک پرتقال!

ای اشناترین زیبای من ای فراگیر ترین صدای زندگی من ای باغ در باغ شکوفه زار ای همرنگ و همراه وهمسایه بهار در تو چشمه های مهربانی می جوشد ابرهای عطوفت به شوق باریدن گستره قلب ترا می پوشاند طراوت و لطافت وشکنندگی درونمایه توست قلبت اشیان عشق های بزرگ و اهورائی است با تن پوشی از گل چشمانی بارانی لبانی متبسم در میان ازدحام شادمانی ودست افشانی از راه می رسی ای رنگین کمان شادکامی با گلبوسه های محبت سیال روح بهاریت عطش ما را فرو می نشانی افسردگی ها را دور می سازی وچشمهای مشتاق را به نوازش و تحسین زیبایی می خوانی با کلامی صمیمی روی قلب ها طرح عشق ترسیم می کنی با خوش اهنگ ترین الحان عطر خوشبوترین گلها را می پراکنی چون باران وشبنم و نسیم گستره دلها را به طراوت وتازگی و نشاط دعوت می کنی ای لطافت سبزه زاران حشمت وشکوه وغرور استوار تمامی کوهساران عصمت مهتاب و شفافیت چشمه ساران همواره با تو باد تولدت مبارک

تولدت مبارک عزیزی که خنده هات و گریه هات هیچ موقعه یادم نمیره

مادر ...

یک پسر کوچک از مادرش پرسید: چرا گریه میکنی؟ مادرش گفت: چون من زن هستم. پسر بچه گفت: من نمی‌فهمم. مادر گفت: تو هیچ‌گاه نخواهی فهمید. بعدها پسر کوچک از پدرش پرسید که چرا مادر بی‌دلیل گریه میکنند؟ پدرش تنها توانست به او بگوید: تمام زنان برای «هیچ چیز» گریه میکنند. پسر کوچک بزرگ شد و به یک مرد تبدیل شد ولی هنوز نمی‌دانست که چرا زنها بی‌دلیلگریه میکنند.

بالاخره سوالش را برای خدا مطرح کرد و مطمئن بود که خدا جواب را میداند. او از خدا پرسید: خدایا،چرا زنان به آسانی گریه میکنند؟

خدا گفت: زمانی که زن را خلق کردم میخواستم او موجود به خصوصی باشد بنابراین شانه‌های او را آنقدر قوی آفریدم تا بار تمام دنیا را به دوش بکشد. و همچنین شانه‌هایش آن قدر نرم باشد که به بقیه آرامش بدهد و من به او توانایی دادم که در جایی که همه از جلو رفتن ناامید شده‌اند او تسلیم نشود و همچنان پیش برود. به او توانایی نگهداری از خانواده‌اش را دادم حتی زمانی که مریض یا پیر شده است بدون این که شکایتی بکند. به او عشقی داده‌ام که در هر شرایطی بچه‌هایش را عاشقانه دوست داشته باشد حتی اگر آنها به او آسیبی برسانند.

به او توانایی دادم که شوهرش را دوست داشته باشد و از تقصیرات او بگذرد و همیشه تلاش کند تا جایی در قلب شوهرش داشته باشد. به او این شعور را دادم که درک کند یک شوهر خوب هرگز به همسرش آسیب نمی‌رساند اما گاهی اوقات توانایی همسرش را آزمایش میکند و به او این توانایی را دادم که تمامی این مشکلات را حل کرده و با وفاداری کامل در کنار شوهرش باقی بماند. و در آخر به او اشکهایی دادم که بریزد. این اشکها فقط مال اوست و تنها برای استفاده اوست در هر زمانی که به آنها نیاز داشته باشد.

او به هیچ دلیلی نیاز ندارد تا توضیح دهد چرا اشک میریزد. خدا گفت: می‌بینی پسرم، زیبایی یک زن در لباسهایی که می‌پوشد نیست. در ظاهر او نیست و در شیوه آرایش موهایش نیست و بلکه زیبایی یک زن در چشمهایش نهفته است. زیرا چشمهای او دریچه روح اوست و قلب او جایی است که عشق او به دیگران در آن قرار دارد.

به یاد اون مادری که همیشه خنده هاش که میاد تو خاطرم باهاش قصرا می سازم تو خیالم،همین روزام،روز تولدشه
تولدت مبارک مامان ....